امام سجاد علیه السلام فرمود: لَوْ مَاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی. یعنی اگر همه کسانی که مابین مشرق و مغرب عالم هستند بمیرند من وحشت نمی کنم مادام که قرآن همراه من باشد.
یک معنای این سخن حضرت این است که اگر همه اهل عالم بمیرند من از تنهایی وحشت نمی کنم.
یک معنای دیگر این است که اگر همه عالم کافر شوند و بی دین باشند من وحشت نمی کنم.
زیرا بر طبق فرهنگ قرآن کریم کافران مرده هستند، و حیات انسان به ایمان است.
أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (سوره انعام122)
إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (سوره نمل 80)
فى محاسن التزویج من المحاسن و الاضداد للجاحظ روى ان رجلا اتى رسول الله (ص) فقال یا رسول الله انى أرید ان أتزوج فادع الله ان یرزقنى زوجة صالحة فقال (ص) لو دعا جبریل و میکائیل و انا معهما ما تزوجت الا المراة التى کتب الله لک فانه ینادى فى السماء الا ان امرأة فلان بن فلان فلانة بنت فلانة.
در کتاب محاسن و الاضداد تالیف جاحظ روایت کرده است که مردی به رسول الله عرض کرد می خواهم ازدواج کنم دعا کن خداوند همسری صالح نصیبم فرماید. حضرت فرمود اگر جیرئیل و میکائیل دعا کنند و من هم با آنها دعا کنم جز آن زنی که خدای متعال برایت نوشته همسرت نخواهد شد. زیرا منادی در آسمان ندا می دهد همسر فلان آقا فلان خانم خواهد بود.
ط- عین فی تکوّن جوهر النفس: هل هی جسمانیة الحدوث و التصرف، أو ة الحدوث و التصرف؟ و بعبارة أخرى هل هی حادثة بحدوث البدن، أو حادثة مع حدوث البدن؟. و القولان متفقان فی أنها ة البقاء و التعقل، «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» «1». و ذهب المتأخرون من المشاء الى القول الثانی، و هو ذو شعب. و الحق أن النفس جسمانیة الحدوث و التصرف حادثة بحدوث البدن متسخرة تحت تدبیر المتفرد بالجبروت. و هی تنتقل انتقالا جوهریا من طور الى طور، و النطفة قد فاضت علیها من المبدء الفعال کمالات متعاقبة جوهریة؛ أوّلها کالصورة المعدنیة و هی الحافظة للترکیب و المفیدة للمزاج، و ثانیها الصورة النباتیة، و بعدها الجوهر الحیوانی، و هکذا وقع الاشتداد فی الوجود الصوری الجوهری إلى أن تجرّد و ارتفع عن المادة ذاتا، ثم ادراکا و تدبیرا و فعلا و تأثیرا؛ فنفسیّة النفس هی نحو وجودها لا اضافة عارضة لذاتها بعد تمام هویّتها. و أمّا الذی اشتهر من افلاطون من أن النفس قدیمة، فمراده من قدمها قدم مبدعها و منشئها الّذی ستعود الیه النفس بعد انقطاعها عن الدنیا، و الیه یؤول کلام الامام الصادق- علیه السلام- فی الحدیث السابق ذکره: «کنانی قدیم، و عیانی محدثّ».
______________________________
(1) العنکبوت: 64.
ى- عین فی ت مادّة الجنین، و استحالاتها الى أن یتمّ: قوله عز من قائل: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ» «1» الآیة، ینادى بأن النفس حادثة بالبدن لا مع البدن، و هی قوة فی غایة الشرف بالنسبة الى سائر القوى، منطبعة فی الجسم. و هذه القوة لاعتلاء جوهرها، کأنها مرتفعة الذات عن سنخ المادة. و هذه القوة بالقوة انسان: أی فی تحت تدبیر الملکوت تصیر خلقا آخر، ثم تخرج الى الفعلیة بالاشتداد الوجودی و الحرکة فی الجوهر و تجدّد الأمثال ذلک تقدیر العزیز العلیم، على ما اشیر الیه فی التاسعة.
و الکلام فی تفصیل استحالات مادة الجنین الى أن یتم یطلب فی الخامس من تاسعة حیوان الشفاء «2» و فی الفصل الثالث عشر من الباب الثالث من نفس الأسفار فی وقت تعلق النفس الناطقة بالبدن «3» ففی الأول أن أول الأحوال زبدیة المنى و هو من فعل القوة المصوّرة، و الحال الأخرى ظهور النقطة الدمویة فی الصفاق و امتدادها فی الصفاق امتدادا مّا، و ثالث الأحوال استحالة المنى الى العلقة، و بعدها استحالته الى المضغة، و بعدها استحالته الى تکوّن القلب و الأعضاء الأولى و أوعیتها، و بعدها تکوّن الأطراف، الى آخر ما أفاد.
یا- عین فی الفصل بین الروح البخاری، و الروح الانسانی: الروح البخاری هو الحار الغریزی الذی هو الآلة النفسانیة الأولى. و هو جسم لطیف ذو مزاج متکوّن من صفوة الأخلاط الأربعة و هو ألطف الأجسام الباقیة من أجزاء البدن و أدقّها و أصفاها. و لذلک کان أشد قبولا لأفعال النفس من سائر أجزاء البدن. و الروح الانسانی أی النفس الناطقة لیس بجسم، بل جوهر مجرد عن المادة و أحکامها. و الروح و النفس یطلقان بالاشتراک الاسمی علیهما. و الروح البخاری مطیّة أولى للنفس الناطقة فی تعلقها بالبدن أی علّة قریبة لحیوة البدن، و النفس علة بعیدة لها. و الروح البخاری یحویه البدن، و أما الروح الإنسانی فالبدن مرتبة نازلة منه من حیث هو بدنه. و الروح البخاری اذا فارق البدن یبطل و یفسد، و أما الروح الانسانی فهو باق بحیوته الأبدیة، و انما یبطل بعض افعاله من بدنه العنصری.
و حیث إن الروح البخاری جسم لطیف ذو مزاج و مطیة اولى للروح الانسانی، فکلما کان
______________________________
(1). المؤمنون: 12.
(2). الشفاء، ج 1، ص 436-، الطبع الحجری الاوّل.
(3)، الاسفار، ج 4، ص 35، الطبع الرحلی الاوّل.
مزاجه أعدل کان افعال الروح الانسانی اکثر و اشدّ و على غایة الاستواء و الاعتدال.
الطبیب یبحث عن الروح البخاری، و الارواح البخاریة عنده ثلاثة: احدها الطبیعی و تولّده فی الکبد؛ و ثانیها الروح الحیوانی و تولّده فی القلب؛ و ثالثها الروح النفسانی و تولّده فی بطون الدماغ، على التفصیل المحرّر فی محلّه.
یب- عین فی أن المزاج کلّما کانت أعدل، کانت النفس الفائضة علیه أفضل:
الاجسام العنصریة تمنعها صرفیة التضادّ عن قبول الحیوة…
شرح کتاب «سرح العیون فی شرح العیون» توسط آیت الله صمدی آملی - جلسه سوم
1- هر روز (یا شب) یکبار سوره " ذاریات " را بخوانید. (ثواب الاعمال، ص 302)
2- نماز شب بخوانید مخصوصا زمانی که برخاستن از خواب سخت باشد. (ثواب الاعمال، ص 42)
3- هر گاه وارد خانه خود می شوید سلام کرده و یک مرتبه سوره "توحید" را بخوانید. (مصابیح الجنان، ص 263)
4- صله رحم کنید. (الکافی، ج2، ص152)
5- استغفار کنید. (صحیفه امام رضا، ص 84)
6- قبل از خواب سوره واقعه را بخوانید. (مفاتیح الجنان ص 15)
7- خوش اخلاق باشید. (امالی صدوق، ص 2)
8- دعای «یا رازِقَ الْمُقِلّینَ وَ یا راحِمَ الْمَساکینَ وَ یا وَلِىَّ الْمُؤْمِنینَ وَ یا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ وَارْزُقْنى وَ عافِنى وَ اکْفِنى ما اَهَمَّنى» خوانده شود. (الکافی ج 2، ص 552)
9- وقتی صدای اذان را می شنوید، شما هم اذکار اذان را تکرار کنید. (مصابیح الجنان ص 263)
10- در سجده نمازهای واجب بگویید: «یا خَیْرَ الْمَسْئُولینَ وَ یا خَیْرَ الْمُعْطینَ اُرْزُقْنى وَارْزُقْ عِیالى مِنْ فَضْلِکَ فَاِنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ» (الکافی، ج2، ص 551)
این درس نیز دنباله سؤال و جواب درس پیش است :
س - در درس پیش از شما پرسیدم که آیا قلب و سر جزء آن من است که هر کسى مى گوید من چنان گفتم و چنین شنیدم و چنان بودم و چنین شدم ؟ در پاسخ گفته اید آرى که اگر سر و قلب هم آن من نباشد پس کیست که من من مى گوید , و بنا شد که از شما در این باره پرسش بیشتر بنمایم.
ادامه مطلباین درس دنباله سؤال و جواب درس پیش است :
س - در درس پیش از شما پرسیدم که فلانى چگونه شما را از نادانى به دانائى مى کشاند , در جواب گفته اید که او حرف مى زند و ما مى شنویم و کم کم یاد مى گیریم . در اینجا علاوه بر سؤالهائى که بعد از جواب نامبرده داشته ام , باز مى پرسم که از حرف زدن او چگونه نور دانش در شما راه یافت؟
ادامه مطلبرساله نور وحدت نوشته خواجه عبدالله معروف به خواجه حوراء
از مرحوم سعادت پرور منقول است که حضرت علامه طباطبایی مطالعه این رساله را برای سالکین متوسط مناسب می دانستند تا بیشتر متوجه تفکر در وحدت بشوند.
متن کامل رساله این است.
ادامه مطلبانسان در جمیع مواقفى که اعمالى را به منظور تربیت نفس و انصراف آن از امور خارجى و تفنن در لذات مادى و براى این که نفس را به خودش متوجّه و منصرف سازد انجام مى دهد، یا به این منظور انجام مى دهد، که آثار نفس و خواص آن را که با اسباب و عوامل طبیعى به دست نمى آید تحصیل کند، در همه اینها غرضش جز این نیست، که مى خواهد نفس را از علل و اسباب خارجى مأیوس سازد و از او مى خواهد که مستقلاً و بدون استمداد از آن اسباب کارى را انجام دهد، که حتى با اسباب عادى و مادى هم انجام نمى گیرد. بنابراین یک انسان متدین که در دین خود هر چه باشد چنین فکر مى کند، که یکى از وظایف واجب انسان این است، که براى خود سعادت حقیقى را اختیار نماید، یعنى اگر پیرو دینى است که معاد جزو عقاید آن است زندگى طیب آخرتى را و اگر مانند بت پرستى و تناسخى منکر معاد است، زندگى سعید دنیوى را که واجد همه خیرها و فاقد همه شرها باشد، به دست آورد.
این شخص مى بیند، که چنین زندگى و سعادت را نمى تواند از راه عیاشى و بى بند و بارى در تمتعات حیوانى تحصیل نماید، چه اینها آدمى را به آن مقصود نمى رسانند، پس ناگزیر باید هواى نفس را ترک گفته و تا اندازه اى از آزادى در هر چیزى که نفس هوسش کند دست بردارد و مجذوب یکى و یا چند سبب از اسباب هایى که مافوق سبب هاى مادى عادى است بشود و نزد او تقرّب جوید و پیوندى با او برقرار سازد.
مى بیند این تقرّب و اتصال وقتى دست مى دهد، که در برابر اوامر او خاضع باشد. این تسلیم و خضوع خود امرى است، روحى و نفسانى که جز با اعمال و تروک جسمانى محفوظ نمى ماند.
این افعال و تروک همان دستورات عبادى دین مانند نماز و سایر مراسم عبادت و هر چیز دیگرى است، که برگشتش به آن مراسم باشد.
معلوم است که برگشت همه این مراسم و این عبادات و مجاهدات به یک نوع اشتغال به امر نفس است، زیرا انسان فطرتا احساس مى کند، که هیچ واجبى را از دین انجام نمى دهد و هیچ حرامى را از دین ترک نمى کند، مگر براى همین جهت که نفسش از این راه منتفع و تربیت شود.
انسان حتى براى یک لحظه از لحظات وجودش از مشاهده نفس و حضور ذات خود خالى نیست. مسلما آدمى در این مشاهده و حضور خطا ندارد. اگر هم احیانا دچار خطا شود، خطایش در طرز تفسیر است، که برحسب نظریه علمى و بحث فکرى است.
المیزان ج ۱۱، ص ۳۱۴. (ذیل آیه ۱۰۵ سوره مائده)
افراد عادى انسان همه همّشان مصروف حوائج مادى از قبیل غذا و مسکن و لباس است، لکن حوادث مختلفى که گاه گاه در خلال ایام زندگى بر او هجوم مى آورد، او را از غیر خود منصرف و به خود متوجه مى سازد. حوادث تکان دهنده نظیر ترس و وحشت شدید و مسرت فوق العاده و محبت مفرط و اضطرار شدید و امثال اینها در این معنا تأثیر به سزایى دارند.
هم چنین سایر عوامل و پیش آمدهایى که چه بسا یکى از آنها باعث شود، پاره اى از حقایق را که حواس ظاهرى و فکر خالى هیچ گاه نمى تواند، آنها را درک نماید در برابر آدمى مجسم و محسوس نماید. نتیجتا در حال خواب و یا بین خواب و بیدارى امور مختلفى را از وقایع گذشته و یا حوادث آینده و یا خفایایى را که دست حواس دیگران بدان نمى رسد، احساس کند و چه بسا اگر اراده آدمى با ایمانى کامل و یقینى محکم و اذعانى جازم جفت و توأم شود، کارهایى کند که اشخاص متعارف از آن عاجز باشند و اسباب عادى نتوانند انسان را به چنین نتایجى هدایت کنند.
چیزى که اشاره بدان در این جا اهمیت دارد، این است که این گونه امور امورى هستند که در وقوعشان حاجت دارند، به این که نفس از هر چیزى که از خود خارج است و مخصوصا از لذایذ جسمانى منصرف شده و لحظه اى به خود متوجه شود و لذا مى بینیم در باب ریاضت نفس با این که داراى انواع مختلف و بى شمارى است، مع ذلک در همه آنها اجمالاً مخالفت با نفس و آن را از امور خارج از خود پرهیز دادن اساس کار به شمار مى رود.
این نیست مگر براى این که فرو رفتن نفس در خواستهها و شهوات خویش، او را از پرداختن به خود منصرف ساخته و به شهوات و امور خارج از خود راهنمایى مى کند و در نتیجه نیروى شگرف نفس را که باید صرف یک کار اصلاح خود شود در آن شهوات تقسیم و پراکنده نموده و آن را از اصلاح خویش بازداشته و سرگرم شهواتش مى کند.
المیزان ج ۱۱، ص ۳۰۶. (ذیل آیه ۱۰۵ سوره مائده)
هنگامی که امام حسین علیه السلام به بالین «حبیب بن مظاهر» آمد، به انیس بودن وی با قرآن اشاره کرد و فرمود: «للَّهِ دَرُّکَ یا حَبیب! لَقَدْ کُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرْآنَ فى لَیْلَةٍ واحِدَةٍ؛ اى حبیب! خدا به تو پاداش نیک عنایت کند، تو انسان با کمالى بودى و در یک شب، قرآن را ختم مى کردى.
شجره طوبى، شیخ مهدی حائری، المکتبۀ حیدریه، نجف اشرف، 1385ق، ج2، ص442.
چون روز چهارشنبه فرا رسید بهرام جامهی پیروزه به تن کرد و عازم قصر پیروزهای رنگ شد و شب هنگام از بانوی قصر خواست تا ایین بانوانه به جای اورد و از راه عشقبازی او داستانی به دلنوازی او گوید و آن غنچه ی گلگشاد سرو افراز بر برگ گل خود شمامه ی قند بست و پس از زمین بوسی و مدح شاه سخن اغاز کرد که:
در زمانهای درو در دیار مصر مردی بود ماهان نام. نیک منظر ونیکنام که محبوب دوستان و اشنایان بود.
ادامه مطلبالهى چگونه از عهده شکرت برآیم که روزى با کتاب موش و گربه عبید زاکان فرحان بودم و امروز به تلاوت آیات قرآن الرحمن.
الهى مصلّى کجا و مناجى کجا تالى فرقان کجا و اهل قرآن کجا. خنک آنکه مصلّى مناجى و تالى فرقان و اهل قرآنست.
الهى جنّ گفتند سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ واى بر انسى که از جنّ کمتر است.
الهى ماه مبارک (1390 ه ق) را حرام کردم که نه قدر روزه را دانستم و نه قدر قدر را، نه قرآن خواندم و نه سحر داشتم و نه سهر، در لیلة الجوائز جز شرمسارى چه می برم. خوشا به حال صائم که «له فرحتان حین یفطر و حین یلقى ربه»، بدا به حالم که لى حزنتان، بارآلها آهم جهنم سوز است.
الهى واى بر آنکه در شب قدر فرشته بر او فرود نیامده با دیو همدم و همنشین گردد.
الهى دهن آلوده را با کتابت چکار که لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واى بر آن مرشدى که دهنش پلید است چه آن نارشید خود شیطان مرید است، اگر در آشکار بایزید است در پنهان با یزید است.
الهى در فکر فهمیدن حروف مقطعه کتابت بدینجا رسیدم که تمام کلماتت حروف مقطعه اند خنک آنکه اهل قرآن است.
الهى این روزگار طوفانى تر از طوفان نوح است و قرآن کشتى نجات. خوشا به حال اصحاب السفینه.
الهى این کلمه ناتمام خوشحال است که به اسم، سه حرف از حروف مقطعه فرقانت را دارا است، کلمات تامه اى که به حقیقت همه مقطعه قرآنت را دارایند چونند.
الهى حسن که از شنیدن یک نداى «التوحید أن تنسى غیر الله» این همه ابتهاج دارد، ابتهاج خاتم گیرنده قرآن چه حدّ است و خود ابتهاج تو چونست. الهى به ابتهاج خودت و ابتهاج خاتمت، ابتهاج حسن و دیگر نفوس والهه ات را مزید گردان و وعده حق «لدینا مزید»ت را در حقشان اکید فرما.
الهى شکرت که در این شب مبارک به لیلة القدر رسیدم (11 ع 1/ 1394 ه ق).
الهى شکرت که مجاز را قنطره حقیقت گردانیدى تا از لیلة القدر زمانى زمینى به لیلة القدر آسمانى رسیدم.
الهى کلمات و کلامت که اینقدر شیرین و دلنشین اند خودت چونى.
الهى توفیق امتثال آن رؤیاى شیرین «یا حسن خذ الکتاب بقوة» مرحمت بفرما.
الهى از نام بردن انبیاء و ملائکه شرم دارم که با کدام زبان؛ با نام تو چه کنم که فرموده اى عظّم اسمائى، و با تلاوت کتاب تو چه که لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.
الهی نامه علامه حسن زاده آملی
روز پنج شنبه که منسوب به سیاره مشتری است بهرام به سوی قصر صندلی(قهوه ای) رنگ خود روان شد و بانوی قصر افسانه ای برایش گفتن آغاز کرد:
دو جوان روزی شهر خود را به مقصد شهری دیگر ترک گفتند و توشه و زاد سفر برداشتند و سفر پیش گرفتند. یکی از آنها خیر نام داشت و دیگری شر.از قضا هر کدام را یک گوهر زیبا و گرانقیمت در میان اسباب خود بود و یک قمقمه آب.
هر دو دوشادوش سفر خود طی کردند تا آنزمان که به بیابانی خشک و بی آب و علف رسیدند. خیر گمان میکرد که این بیابان زود به انتها می رسد و اب و آبادانی نزدیک است اما شر می دانست که این برهوت را پایانی نیست و راه دور و درازی تا اب و برکه باقی مانده اما از ذات بد خود به خیر چیزی نگفت و خیر تمام آب موجود در قمقمه اش را خورد و شر مشتی آب در ار برای خود ذخیره کرد.
ادامه مطلبأَ لَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا.
آیا آزاده اى نیست که این خرده طعام مانده در کام دنیا را بیفکند و به اهلش واگذارد؟ جانهاى شما را بهایى نیست جز بهشت جاودان، پس مفروشیدش جز بدان. (حکمت 456 نهج البلاغه)
علی علیه السلام همه عاشورا را در این حکمت خلاصه کرد و ارائه داد. حرّیت و آزادگی در گذشتن از دنیا و ذلّت و نکبت در دلداگی به آن است. راه حرّ و عمر سعد از اینجا از هم جدا می شود.
تفسیر البرهان فى فضل سورة یس: الشیخ فى مجالسه باسناده قال قال ابو عبد الله علیه السلام علموا اولادکم یس فانها ریحانة القرآن.
و فى الامالى عن على علیه السلام قال الحسن و الحسین علیهما- السلام ریحانتا رسول الله (ص) (روح من سفینة البحار).
و فى مسند احمد بن حنبل (ج 5 ص 51) باسناده عن مبارک بن فضالة فى الحسن اخبرنى ابوبکرة ان رسول الله (ص) کان یصلى فاذا سجد وثب الحسن على ظهره و على عنقه فیرفع رسول الله رفعا رفیقا لئلا یصرع قال فعل ذلک غیر مرة فلما قضى صلاته قالوا یا رسول الله رأیناک صنعت بالحسن شیئا ما رأیناک صنعته قال انه ریحانتى من الدنیا و ان ابنى هذا سید و عسى الله تبارک و تعالى ان یصلح به بین فئتین من المسلمین.
و الروایة فى أن الحسن و الحسین ریحانتا رسول الله مشحونة فى جوامع الفریقین فراجع الى روح من المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوى و غیره و کذلک التعبیر بریحانة فى القرآن سیما فى یس منه و فى تفسیر نور الثقلین للحویزى عن انس بن مالک عن رسول الله (ص) قال ان لکل شىء قلبا و قلب القرآن یس.
و فى الجامع الصغیر: ان لکل شىء قلبا و قلب القرآن یس و من قرأ یس کتب الله له بقرائتها قرائة القرآن عشر مرات، الدارمى ت عن أنس.
و کذلک فى مسند احمد بن حنبل عن معقل بن یسار عن رسول الله (ص) فى ذیل حدیث؛ و یس قلب القرآن (ج 5 ص 26) و در نسخه اى عتیق خطى در علوم غریبه آمده است که در حدیث آمده که قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم:
لکل شىء قلب و قلب القرآن یس و قلب الیاسین سلام قولا من رب رحیم.
و قد تقرر عند اولى الالباب أن الامام علیه السلام قلب عالم الامکان فالقرآن ریحانة و الامام ریحانة و یس قلب القرآن و الامام قلب عالم الامکان فالامام قرآن، و القرآن امام.
و قد روى عن رسول الله (ص) انه قال انى مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى لن تضلوا ما تمسکتم بهما و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض.
و حدیث الثقلین قد رواه الفریقان فى جوامعهم الروائیه على طرق کثیرة و صور عدیدة فالقرآن مع الامام و الامام مع- القرآن یدور الامام حیث یدور القرآن و یدور القرآن حیث یدور الامام.
ثم ان یس قلب القرآن لعله لمکان آیة و کل شىء أحصیناه فى امام مبین و ذلک لما جاء فى عدة روایات من أنه الامام الذى احصى الله تبارک و تعالى فیه علم کل شىء، فراجع الى تفسیرى البرهان و نور الثقلین فى المقام. و لا مانع عقلا و نقلا من أن یبلغ الانسان الى مبلغ فى العبادة و التوجه الى الملکوت یصیر الامام المبین الذى فیه تبیان کل شىء. و لنا فى المقام کلام و الحمد لله رب العالمین.
خیلی افراد در سنین بالا موفق به حفظ کل قرآن شده اند، زیرا حفظ قرآن یک مسئله صرفا مرتبط با قوه حافظه نیست، بلکه اولا توفیقی است از جانب خدای متعال و رحمت و لطف او به برخی بندگانش، ذلک فضل الله یوتیه من یشاء، و ثانیا مرتبط است به تدبر و تطبیق آن با زندگی.
حفظ قرآن حفظ الفاظ و کلمات نیست، بلکه یک نوع زندگی است. سخن خدای متعال است که روح و حیات دارد و انسان را می سازد.
تربیت از عناوین قصدیه نیست. یعنی اثرگذاری افراد بر روی دیگران منوط به این نیست که حتما قصد اثرگذاری داشته باشند. مثلا فرزندان از والدین تاثیرات تربیتی می گیرند و کارهای آنها را سرمشق قرار می دهند،حتی در مواقعی که ممکن است والدین نخواهند یک کار اشتباهشان به ذات فرزندشان راه پیدا کند. اما این اتفاق می افتد. چون تربیت ذاتا اینگونه است. ما خیلی از خلقیاتی که داریم ناخواسته به درونمان راه یافته اند و بدون اینکه خودمان قصد داشته باشیم یا آن طرف مقابل قصد داشته باشد یک رفتاری را به خودمان دیکته کرده ایم و آنچنان به ذات ما راه یافته که اکنون مجاهده عظیمی می خواهد تا بتوانیم از آن جدا شویم.
این مطلب سنگین بودن مسئولیت انسانهایی را نشان می دهد که در جامعه نقش الگو برای دیگران دارند. زیرا چه بخواهند و چه نخواهند دیگران از رفتار و گفتار آنها الگوگیری می کنند. تا چه رسد به آن دسته از مربیانی که خود را در جایگاه مربیگری قرار داده اند.
سید بن طاووس رحمه الله در دعای هلال شوال در کتاب اقبال الاعمال می نویسد: «فصل فیما نذکره من کیفیة الدخول فى شهر شوال و ما انشأناه عند رؤیة هلاله- الى قوله: و امّا ما یقال عند رؤیة هلال شوال فقد قدمنا فى کتاب عمل الشهر دعاء انشأناه یصلح لجمیع الشهور فان لم یجده فلیقل عند رؤیة الهلال المذکور:
اللهم انک قد مننت علینا بضیاء البصائر و الابصار .
که خود آن بزرگوار به صراحت می فرماید این دعا را خودم انشاء کرده ام. پس معلوم شد لازم نیست دعا حتما مأثور از اهل بیت باشد و کمل اولیاء می توانند از نزد خود دعا انشاء کنند.
آقای یاسری -که پیش نماز مسجد ارک بود- یک سؤالی از آقای بروجردی(ره) کرد. ایشان فرمودند: فردا صبح جواب شما را میدهم. ایشان عرضکردند: آقا! من عجله دارم! چه خصوصیتی دارد که شما جواب را به فردا احاله کردید؟ ایشان فرمودند: میخواهم از سحر استمداد بجویم.
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
آیت الله حق شناس رضوان الله علیه
می گفت:
بندگی کن تا که سلطانت کنند
تن رها کن تا همه جانت کنند
خوی حیوانی سزوار تو نیست
ترک این خو کن که انسانت کنند
جسم لاهوتی اگر داری بیار
تا به بزم قرب، مهمانت کنند
فرمود: «إِنَ مُبَایعَةَ اللَّهِ رَخِیصَةٌ فَاشْتَرُوهَا قَبْلَ أَنْ تَغْلُوَ ؛ معامله های خدا برای شما ارزان است دریابید قبل از آنکه گران شود.» یک وقتی مقدمات فراهم نمیشود و گران می شود. هیچ دستی بهتر از دست تربیت الهی نیست.
«إغتنم الفرص؛ فرصت ها را غنیمت بشمارید» ما اگر زمین خوردهایم، زمین خورده کم کاری خود هستیم. خودمان را متحیر نکنیم! خداوند دستگیر است. خداوند هدایت میکند، عنایات اهلبیت ما را کافی است.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
تحریر المواعظ العددیة 335 الفصل الثانی مما روته العامة عن النبی صلى الله علیه و اله . ص : 329
و قال النبیّ صلّى اللّه علیه و آله: من آنسه اللّه بقربه أعطاه أربع خصال: عزّا من غیر عشیرة، و علما من غیر طلب، و غنى من غیر مال، و انسا من غیر جماعة.
نصایح 183 فصل دوم حدیثهایى که اهل سنت از پیغمبر«صلى الله علیه و آله و سلم» نقل کرده اند: . ص : 179
هر که را خداوند به قرب خویش مأنوس کند چهار خصلت به وى عطا فرماید: عزت بدون قوم و قبیله، علم بى رنج تحصیل، بى نیازى بدون مال، انس و آرامش در تنهایى.
اِستیوِن ویلیام هاوکینگ فیزیکدان و کیهانشناس در پاسخ به این سوال که چگونه با شرایط سخت کنار می آید گفته است: همیشه یک راه خروجی هست. اگر احساس کردیم هیچ چیزی سر جایش نیست و مشکلات فراوان است بدانیم حتما راهی به دنیایی متفاوت وجود دارد. فیلمش اینجاست.
پاسخ او نسبتا صحیح است. برای مومنان و متقیان همیشه راهی هست. وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2) وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه . (سوره مبارکه طلاق 2 و 3)
اما برای کافران و منافقان راهی نیست: وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلا (سوره مبارکه نساء 88)
الفصل الرابع فی الخلوة و العزلة و ما یلیق بهما
مِنْ کِتَابِ الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْعُزْلَةُ عِبَادَةٌ وَ إِنَّ أَقَلَّ الْعَیْبِ عَلَى الْمَرْءِ قُعُودُهُ فِی مَنْزِلِهِ
عَنْهُ قَالَ مَا کَانَ عَبْدٌ لِیَحْبِسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ
عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَلْقَانِی غَداً فِی حَظِیرَةِ الْقُدْسِ فَکُنْ فِی الدُّنْیَا وَحِیداً غَرِیباً مَهْمُوماً مَحْزُوناً مُسْتَوْحِشاً مِنَ النَّاسِ بِمَنْزِلَةِ الطَّیْرِ الَّذِی یَطِیرُ فِی أَرْضِ الْقِفَارِ وَ یَأْکُلُ مِنْ رُءُوسِ الْأَشْجَارِ وَ یَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْعُیُونِ- فَإِذَا کَانَ اللَّیْلُ أَوَى وَحْدَهُ وَ لَمْ یَأْوِ مَعَ الطُّیُورِ اسْتَأْنَسَ بِرَبِّهِ وَ اسْتَوْحَشَ مِنَ الطُّیُورِ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَوْحَى إِلَى الدُّنْیَا أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ وَ اخْدُمِی مَنْ رَفَضَکِ وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا تَخَلَّى بِسَیِّدِهِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ وَ نَاجَاهُ أَثْبَتَ اللَّهُ النُّورَ فِی قَلْبِهِ فَإِذَا قَالَ یَا رَبِّ نَادَاهُ الْجَلِیلُ جَلَّ جَلَالُهُ لَبَّیْکَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیَّ أَکْفِکَ ثُمَّ یَقُولُ جَلَّ جَلَالُهُ لِلْمَلَائِکَةِ مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی قَدْ تَخَلَّى بِی فِی جَوْفِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ- وَ الْبَطَّالُونَ لَاهُونَ وَ الْغَافِلُونَ یَنَامُونَ اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ ثُمَّ قَالَ ص عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ ازْهَدُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا اَّاهِدَةِ فِیکُمْ فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ دَارُ فَنَاءٍ وَ زَوَالٍ کَمْ مِنْ مُغْتَرٍّ بِهَا قَدْ أَهْلَکَتْهُ- وَ کَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ خَانَتْهُ وَ کَمْ مِنْ مُعْتَمِدٍ عَلَیْهَا قَدْ خَدَعَتْهُ وَ أَسْلَمَتْهُ- وَ اعْلَمُوا أَنَّ أَمَامَکُمْ طَرِیقاً مَهُولًا وَ سَفَراً بَعِیداً وَ مَمَرَّکُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ لَا بُدَّ لِلْمُسَافِرِ مِنْ زَادٍ فَمَنْ لَمْ یَتَزَوَّدْ وَ سَافَرَ عَطِبَ وَ هَلَکَ وَ خَیْرُ اَّادِ التَّقْوى
عَنِ الرِّضَا ع قَالَ مَرَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع بِرَجُلٍ- وَ هُوَ یَدْعُو اللَّهَ أَنْ یَرْزُقَهُ الصَّبْرَ فَقَالَ أَلَا لَا تَقُلْ هَذَا وَ لَکِنْ سَلِ اللَّهَ الْعَافِیَةَ وَ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَةِ فَإِنَّ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَةِ خَیْرٌ مِنَ الصَّبْرِ عَلَى الْبَلَاءِ کَانَ دُعَاءُ النَّبِیِّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْعَافِیَةَ وَ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَةِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ
مِنْ کِتَابِ النُّبُوَّةِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَلَامٍ سَأَلَ النَّبِیَّ ص عَنْ شُعَیْبٍ فَقَالَ النَّبِیُّ هُوَ الَّذِی بَشَّرَ بِی وَ بِأَخِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ فَقَالَ جَلَّ جَلَالُهُ لِشُعَیْبٍ قُمْ فِی قَوْمِکَ فَأَوْحِ عَلَى لِسَانِکَ فَلَمَّا قَامَ شُعَیْبٌ أَنْطَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى لِسَانِهِ بِالْوَحْیِ وَ مِنْ جُمْلَةِ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمَّةِ شُعَیْبٍ کَیْفَ دُعَاؤُهُمْ وَ إِنَّمَا هُوَ قَوْلٌ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ الْعَمَلُ مِنْ ذَلِکَ بَعِیدٌ- وَ إِنِّی قَضَیْتُ یَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ أَنْ أَجْعَلَ النُّبُوَّةَ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ أَنْ أُحَوِّلَ الْمُلْکَ فِی الدُّعَاءِ [الدُّعَاةِ وَ الْعِزَّ فِی الْأَذِلَّاءِ وَ الْقُوَّةَ فِی الضُّعَفَاءِ وَ الْغِنَى فِی الْفُقَرَا
مشکاه الانوار، ص257
در سنه 1332- که به جهت شدّت ابتلا و گرفتارى و کثرت هموم و غموم که بر این داعى روى داد و شرح آن طولانى است- به خاطرم رسید که پناه برم به امام اتقیا و زبده اصفیا و پناه غربا و شهید زهر جفا، حضرت ابو الحسن علی بن موسى الرّضا- صلوات الله علیه و على آبائه و أبنائه- چه در روایت وارد شده که، رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود که، «به زودى مدفون مىشود پارهاى از تن من به خراسان، زیارت نمىکند او را غمناکى، مگر آنکه برطرف کند حقتعالى غم او را و نه گناهکارى مگر آنکه حق تعالى بیامرزد گناهان او را.»
و هم روایت شده که، شخصى در خواب دید که ملکى با جامه سبز از آسمان نازل شد و این دو شعر را بر شاذروان قبر مطهّر آن حضرت نوشت:
من سرّه أن یرى قبرا برؤیته یفرّج اللّه عمّن زاره کربه
فلیأت ذالقبر إنّ اللّه أسکنه سلالة من رسول الله منتجبة
پس اسباب سفر مهیّا کردم و از دار الایمان قم به صوب ارض اقدس توجه نموده و چون به تقبیل آن سده سنیه و عتبه عالیه فایز گشتم چندان مراحم و الطاف و نعمت از آن رحمت الهى و نعمت نامتناهى در خود مشاهده کردم که هوس مجاورت آن آستانه مقدسه را نمودم و با خود گفتم:
إذا کنت تأمل أو ترتجی من اللّه فی حالتیک الرّضا
فلازم مودّة آل الرّسول و جاور علیّ بن موسى الرّضا
***
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
با آنکه در این قطعه از زمان، که فتنههاى بىپایان چون پارههاى شب مظلم متراکم و بر تمام بلاد و عباد متهاجم گشته، و به حکم «إذا عمّت البلدان الفتن و البلیا فعلیکم بقم و حوالیها و نواحیها؛ فإنّ البلایا مدفوع عنها» شایسته است که هرکس بتواند مهاجرت به بلده طیبه قم نماید، تا چه رسد به کسى که قم وطن او باشد، لکن این شکسته مهجور، چندان مغمور در نعمت بىپایان حضرت سلطان خراسان- صلوات الله علیه- گشتم که مرارت غربت را در این آستان ملایک پاسبان بر کام خود شیرین دیدم، و رغبت مراجعت به وطن را در خود ندیدم، بلکه سختىهاى کشیده و تلخىهاى چشیده را شکرها گفتم و منتها پذیرفتم.
منّت از بخت مساعد که پس از راه دراز بر در کعبه جان بست دلم عقد نماز
آنچنان کعبه که هرکس به صفا دید در آن منّت از خار مغیلان کشد و راه دراز
و هم پیوسته عرضه مىدارم:
شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل مملوک آن جنابم و محتاج این درم
گر بر کنم دل از تو و مهر از تو بگسلم این مهر بر که افکنم این دل کجا برم؟
نامم ز کارخانه عشاق محو باد کز جز محبّت تو بود ذکر دیگرم
اى عاشقان کوى تو از ذره بیشتر من کى رسم به وصل تو کز ذره کمترم
الفواید الرضویه فى احوال علماء المذهب الجعفریه، ج1، ص: 16
وقتى یکى از شاگردان فضیل بن عیاض محتضر شد فضیل بر او وارد شد و نزد سر او نشست و شروع کرد به خواندن سوره یس. آن تلمیذ محتضر گفت: اى استاد مخوان این را. پس ساکت شد. پس تلقین نمود او را و گفت: بگو: لا اللّه الا اللّه. گفت: نمىگویم آن را به جهت آنکه من برى هستم از آن و مرد بر آن حال- نعوذ باللّه. پس فضیل داخل منزل خود شد و بیرون نیامد تا آنکه او را در خواب دید درحالىکه او را مىکشیدند به سوى جهنّم. پس فضیل از او پرسید که، به چه سبب بیرون کرد خدا از تو معرفت را و حال آنکه تو اعلم شاگردان من بودى؟ گفت: به سه چیز: اول آن، نمّامى. پس به درستى که من گفتم به اصحاب خود به خلاف آنچه گفتم براى تو. و دوم: به حسد. حسد بردم بر اصحاب خود. و سیم: آنکه در من بود علّتى پس رفتم به سوى طبیب پس سؤال کردم از او دوایى. گفت: مىآشامى در هر سال قدحى از شراب و اگر نکنى این کار را پس باقى مىماند به تو علت تو. پس من شراب مىنوشیدم. نعوذ باللّه من سخطه الّذی لا طاقة لنا به و نقول: لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلى العظیم.
فقیر گوید که، فضیل بن عیاض - کریاض- کوفى سمرقندى ابیوردى، همان عارف صوفى و زاهد مرتاض است که در عصر هارون الرشید بوده و در سنه 187 در مکه وفات کرده و در اول امر از قطّاعان طریق بود و در مابین ابیورد و سرخس راهزنى مىنمود و عاشق گردیده بود به دخترى. شبى از دیوار خانه آن جاریه بالا مىرفت که خود را به او برساند که شنید شخصى قرآن مىخواند و این آیه مبارکه را تلاوت می نماید: أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ؛ آیا نرسید وقت مر آنان را که ایمان آورند اینکه خشوع کند دلهایشان براى ذکر خدا. گفت: بلى یا ربّ، رسید وقتش. پس از دیوار خانه مردم پایین آمد و رفت در خرابه، دید در آنجا جماعتى از مسافرین مىباشند بعضى از ایشان به دیگرى مىگوید: مهیا شوید بار کنیم حرکت نماییم. دیگرى مىگوید: صبر کن تا صبح شود همانا فضیل در راه است و راهزنى مىنماید؛ مىترسیم ما را غارت کند. فضیل آن وقت مطلع شد بر سوء عمل خود و توبه کرد و ایشان را ایمن نمود و مجاورت حرم را اختیار کرد. و از براى او کلمات عرفانیه و حکایاتى است با رشید.
و من کلامه: ثلاثة لا ینبغى أن یلاموا على سوء الخلق و الغضب: الصائم، و المریض، و المسافر.
گویند: وقتى رشید با وى گفت: چه چیز تو را به این مرتبه از زهد رسانیده؟ گفت:
زهد تو از من زیادتر است! رشید گفت: چگونه است زهد من؟ گفت: به جهت آنکه من زهد ورزیدم در دنیا و آن فانى است، و تو زهد ورزیدى در آخرت و ترک آن کردى و حال آنکه آن باقى است.
و از تاریخ حبیب السیر منقول است که، فضیل را پسرى بود على نام و در زهد و عبادت از پدر افضل بود، لکن در اول جوانى وفات یافت، و سببش این شد که وقتى در مسجد الحرام در کنار چاه زمزم ایستاده بود شنید کسى خواند: وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ. پس مانند همام که از شنیدن اوصاف متّقین از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام صیحه زد و وفات کرد او نیز از شنیدن این آیت مبارکه، صیحه زد و روحش پرواز کرد.
رسول صدرعاملی کارگردان سینما در برنامه خندوانه گفت در حال ساخت مستند فتح بستان نامه ای در یک سنگر پیدا کرده است که یک سرباز عراقی نوشته است. سرباز عراقی خطاب به رزمندگان ایرانی نوشته بوده است من به سوی شما شلیک نمی کنم. تفنگ من رو به آسمان است نه به سوی شما. کس دیگری است که من و شما را به جان هم انداخته است. در ادامه می گوید ما توانستیم آن رزمنده عراقی را در یکی از اردوگاه های اسرا پیدا کنیم. و فیلمی با همین سوژه بسازیم به نام رهایی.
به نظر بنده این فیلم یکی از بهترین فیلم هایی است که می تواند به عنوان سوژه وحدت بین ایران و عراق مطرح شود. اگر این فیلم دوبله شود و عراقی ها آن را ببینند تاثیرات شگفت انگیزی می تواند بگذارد.
ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند نقل کرده است در سنه 54 و 55 که برخی از بخش های بت پرست هند فتح شده، سلاطین آن منطقه بت های مرصع داشتند. معاویه این بتها را بازسازی کرده و به عنوان صادرات کشور اسلامی به هند می فروخت.
نقل از آیت الله جوادی آملی
در کتاب فلاح السائل سید بن طاووس این دعا را برای بیدار شدن برای نماز شب ذکر کرده است و فرموده خود مولف هم به آن مقید بوده است:
اللَّهُمَّ لَا تُؤْمِنِّی مَکْرَکَ وَ لَا تُنْسِنِی ذِکْرَکَ وَ لَا تُوَلِّ عَنِّی وَجْهَکَ- وَ لَا تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَکَ وَ لَا تَأْخُذْنِی عَلَى تَمَرُّدِی- وَ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْغَافِلِینَ وَ أَیْقِظْنِی مِنْ رَقْدَتِی- وَ سَهِّلْ لِیَ الْقِیَامَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فِی أَحَبِّ الْأَوْقَاتِ إِلَیْکَ- وَ ارْزُقْنِی فِیهَا الصَّلَاةَ وَ الشُّکْرَ وَ الدُّعَاءَ حَتَّى أَسْأَلَکَ فَتُعْطِیَنِی- وَ أَدْعُوَکَ فَتَسْتَجِیبَ لِی وَ أَسْتَغْفِرَکَ فَتَغْفِرَ لِی- إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیم
درباره این سایت