روز پنج شنبه که منسوب به سیاره مشتری است بهرام به سوی قصر صندلی(قهوه ای) رنگ خود روان شد و بانوی قصر افسانه ای برایش گفتن آغاز کرد:

دو جوان روزی شهر خود را به مقصد شهری دیگر ترک گفتند و توشه و زاد سفر برداشتند و سفر پیش گرفتند. یکی از آنها خیر نام داشت و دیگری شر.از قضا هر کدام را یک گوهر زیبا و گرانقیمت در میان اسباب خود بود و یک قمقمه آب.

هر دو دوشادوش سفر خود طی کردند تا آنزمان که به بیابانی خشک و بی آب و علف رسیدند. خیر گمان میکرد که این بیابان زود به انتها می رسد و اب و آبادانی نزدیک است اما شر می دانست که این برهوت را پایانی نیست و راه دور و درازی تا اب و برکه باقی مانده اما از ذات بد خود به خیر چیزی نگفت و خیر تمام آب موجود در قمقمه اش را خورد و شر مشتی آب در ار برای خود ذخیره کرد.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دنیای سرامیک مجرم فراری مسکن مجيد Tonya مداد رنگی اسرا 22 اشپزی فصل پنجم نشر آثار عابس Olivia